تابستان1393/3/22
سلام مامانی قربونت برم روز پنجشنبه بابایی از سر کار اومد و ما هم که خیلی حوصلمون سر رفته بود با هم رفتیم تا کمی بگردیم اول رفتیم رستوران ovaکه فقط غذاهای ترکیه رو داشت ما هم کاشارلی پیده و چی کوفته را زدیم تو رگ خیلی خوشمزه بود تو هم خوشت اومده بود تو رستوران برات یه تاب اوردن که مثل تاب خودت بود تا باهاش سرگرم بشی ولی نشدی میخواستی تو بغلم باشی اما نمیذاشتی منم غذا بخورم برا همین دادمت به بابایی تو بغل بابایی کم ورجه ورجه میکنی یه مرده اومد تاب رو ببره ولی تو یه دادی زدی که مرده همون جوری که اومده بود برگشت بلاخره غذا رو خوردیم و بعد رفتیم پارک و اونجا نمیدوستی کجا رو نگاه کن...
نویسنده :
مامان شقایق
17:25
شیطونکم
سلام عزیزم خوبی مامانی فدات شم این روزها دیگه خیلی شیطون شدی مامانی رو دیگه ول نمیکنی هر جا میرم دنبالمی چسبیدی به مامان خونه که کلا در خدمت شماست وسایلای شکستنی رو جمع کردیم میدونی درست کردم واسه خانومیم که راحت بگرده شیرین زبون شدی وقتی جایی گیر میکنی یا چیزی رو میخوایی ماما ماما صدا میکنی و وقتی بابایی از سر کار میاد بابا بابا صدا میکنی بابا فرهاد رو هم به اسم صدا میکنی(فداااات)دایی رو هم صدا میکنی هی بیرون رو نشون میدی که بریم بیرون عاشق کفشی تا یه کفشی رو میبینی باید پات کنی اونم کفشای از خودت بزرگتر تا ول کنی و وقتی میخوایم بریم بیرون اول باید کفشاتو بپوشی بابا فرهاد برات عینک گرفته وقتی اونو میزنی به چشمت ...
نویسنده :
مامان شقایق
18:47
تعطیلات
سلام جیگر مامان این سه روز تعطیلی رو همش باغچه بودیم و اونجا رو تمیز میکردیم در واقع داشتیم خونه تکونی میکردیم تو هم کمک میکردی مخصو صا تو فرش شستن یعنی اب بازی اولش اب کمی سرد بود بعدش دیگه کیف کردی ...
نویسنده :
مامان شقایق
17:32
قشنگم
بخند
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که ان را از تو گرفتند عشق بورز به انهایی که دلت را شکستند دعا کن برای انهایی که نفرینت کردند و بخند که خدا همیشه ان بالا با توست ...
نویسنده :
مامان شقایق
12:31
عشق
دوستم داره
دوستم داره دوستم نداره داره نداره داره دوستت دارم مامانی نگران نباش ...
نویسنده :
مامان شقایق
17:08
خوردنی
عشق توت فرنگی هم در امدی در حال کندن الوچه ال ای خواب الوده و خسته ...
نویسنده :
مامان شقایق
17:05